🔴آنکه در‌یافته بودم جایی برای ترس نیست ! این دریافت هنوز از ذهن به جسم منتقل نشده بود، انگار باید جسم من فاصله ابری میان برق و رعد را برای آنکه به چشم بیاید و سپس گوش بشنود، طی کند تا گوشی را بردارم، طول کشید و وقتی برداشتم ؛ شنیدم : 🔻 ـ خواب نمی‌بینم؟ شهید‌: هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی که شمشیری است در نیام که باید برآید. من این شمشیر را در دست تو می‌گذارم، زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بی‌دست شدم و یک بار چون حسین شدن بی‌سر. مرا از پا‌هایم شناختند. این‌ها را می‌دانی …خوانده‌ای …. ‌ـ یعنی من انتخاب شده‌ام؟ ‌شهید: ما خود را تحمیل نمی‌کنیم بلکه در دل‌ها جا می‌کنیم. ‌ـ باید چه کنم؟ ‌شهید: حق را ادا کن. حق این اثر آن است که مرا طوری در یاد‌ها برانگیزد که در قیامت برانگیخته می‌شوم، کامل، و نه شرحه شر‌حه، آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده‌ام، چنینم. پس تو خاطرات مرا که اینکه چون جسم دنیایی‌ام شرحه شر‌حه است، همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می‌شود، به اندام کن، با سر و دست. بخواهی می‌توانی. می‌خواهم، پس حتما می‌توانم. شهید: مرا نه ناظر خود که خواننده‌ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می‌آید و به هر جمله‌ات قد می‌کشد. اگر کتاب تو جسم باشد، من روح آنم. ‌ـ من مفتخرم. ‌شهید: از تعارف کم کن. ‌ـ حرف دلم را زدم. ‌شهید: برای آنکه به مکان مسلط شوی، به روستای زنگی آباد برو … ‌ـ آیا ارتباط یک طرفه است؟ ‌شهید: تو اراده کن من می‌آیم. ‌ـ همین طور تلفنی؟ ‌شهید: به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم. نا‌گهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن، انگار در بند شما‌ره‌ای نبوده است. گوشی را گذاشتم و به طرف پنجره رفتم. تاریکی حجیم بود و سنگین. به نظرم آمد به هزا‌ران چشم پاییده می‌شوم؛ یعنی خواب می‌بینم؟ از آن خواب‌هایی که سخت واقعی می‌نماید؟ باید در این باره سکوت کنم یا در‌باره‌اش با هر کسی سخن نگویم. چه نیازی است اتفاقی را که افتاده …. منظورم این است که …صدایی را که شنیده‌ام و… چهره‌ای را که دیده‌ام، با قسم و آیه به دیگرانی که باور نمی‌کنند، ثابت کنم؟ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR