🔸 ترجمه جریان ولادت امام زمان (علیه السلام) (متن عربی حدیث) 🔸 🔻نقل حدیث از کتاب کمال الدین شیخ صدوق ج٢ ص۴٢۶، بحار ج۵١ ص١١ https://hadith.inoor.ir/hadith/250584 ▫️١ 🔸محمد بن عبدالله مطهری می‌گوید: ⚡بعد از رحلت امام حسن عسکری علیه السّلام، به خدمت حکیمه خاتون، دختر امام جواد علیه السّلام رسیدم تا درباره امام زمان که مردم اختلاف نظر داشتند و متحیر بودند، از او سؤال کنم. (حضرت حکیمه خاتون که عمه امام حسن عسکری علیه السلام هستند و در ضریح سامرا کنار ایشان مدفون‌اند). چون به خدمتش رسیدم، ایشان فرمود که بنشینم. پس از آنکه نشستم فرمود: «ای محمد! خداوند زمین را از وجود حجت گویا یا ساکت خالی نمی گذارد. خداوند این منصب بزرگ را بعد از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، به دو برادر نداد تا بدین سبب آن دو را بر سایر برادران برتری بخشد و اینکه معلوم باشد که در روی زمین نظیر ندارند. با این وصف خداوند این منصب بزرگ را فقط به فرزندان امام حسین علیه السّلام اختصاص داده است و نه به فرزندان امام حسن علیه السلام. چنان که فرزند هارون را به جای اولاد حضرت موسی به مقام نبوت برگزید، هر چند که موسی بر هارون حجت بود. با این حال این فضیلت تا روز قیامت برای فرزندان هارون ماند. در این امت هم ناچار باید امتحانی پیش آید تا بدان وسیله، پیروان باطل و طالبان حق تمیز داده شوند و در سرای دیگر، مردم را از خدا بازخواستی نباشد، و لازم بود که این امتحان بعد از رحلت امام حسن عسکری علیه السّلام واقع گردد.» گفتم: «ای بانوی من! امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی دارد؟» حضرت حکیمه خاتون تبسمی فرمود و گفت: «اگر امام حسن عسکری علیه السّلام فرزندی ندارد، پس بعد از او حجت خدا کیست؟ مگر نگفتم بعد از امام حسن و امام حسین، امامت برای دو برادر نمی تواند باشد؟» گفتم: «ای بانوی من! چگونگی ولادت با سعادت و غیبت آن حضرت را برای من شرح دهید!» 🔻حکیمه فرمود: «من کنیزی داشتم که نامش نرجس بود. روزی پسر برادرم امام حسن عسکری علیه السّلام به دیدن من آمد و سخت به وی نظر دوخت. گفتم که اگر مایل هستید، او را نزد شما روانه می‌کنم (که با وی ازدواج نمایید). فرمود: «نه عمه جان! ولی من از وی در شگفتم.» گفتم از چه چیز تعجب می‌کنید؟ فرمود: «به زودی فرزند با کرامتی از جانب خدای عزوجل از وی به وجود می‌آید که خداوند، زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم می‌شود، به وسیله او پر از عدل و داد می‌کند.» گفتم پس من او را نزد شما می‌فرستم. حضرت فرمود: «در این خصوص از پدرم (امام علی النقی الهادی علیه السلام) اجازه بگیر!» من هم لباس پوشیدم و به منزل امام علی النقی الهادی (علیه السلام) رفتم، سلام کردم و نشستم. پیش از آنکه من چیزی بگویم آن حضرت فرمود: «ای حکیمه! نرجس را نزد فرزندم بفرست.» عرض کردم که آقا! من برای همین مطلب نزد شما آمده ام. فرمود: «ای مبارکه (بانوی با برکت)، خدا می‌خواهد تو را در ثواب این ازدواج شریک گرداند و از این خیر بهره مند کند» بی درنگ به خانه برگشتم، نرجس را زینت کرده و او را به نزد امام عسکری علیه السلام فرستادم و در خانه خودم وسیله عروسی و تشکیل زندگی آنها را فراهم کردم. سپس حضرت چند روز بعد نزد پدر بزرگوارش رفت و من نرجس را با او فرستادم. بعد از رحلت امام علی النقی علیه السّلام، آن حضرت به جای پدر در منصب امامت نشست. من هم مانند سابق که به دیدن امام علی النقی نائل می‌گشتم، به ملاقات او نیز می‌رفتم. یک روز که به خانه آن حضرت رفته بودم، نرجس آمد تا کفش از پایم درآورد و گفت: «ای بانوی من! بگذار کفش شما را دربیاورم!» گفتم «بانو و سرور من تو هستی. به خدا قسم نمی گذارم و خدمت تو را رضایت نمی دهم. بلکه من هستم که خدمت به تو را بر روی چشم می‌پذیرم.» چون امام گفتگوی ما را شنید فرمود: «ای عمه! خدا پاداش نیک به تو مرحمت فرماید.» من تا غروب آفتاب خدمت امام علیه السّلام بودم و با نرجس صحبت می‌کردم. آنگاه کنیز خانه را صدا کردم و به او گفتم که جامه‌های مرا بیاورد تا بروم. امام فرمود: «عمه جان! امشب را نزد ما به سر ببر که در این شب، مولود مبارکی از جانب خدای عزوجل متولد می‌شود که زمین مرده را زنده می‌گرداند.» پرسیدم که این مولود مبارک از چه زنی خواهد بود؟ من که چیزی در نرجس نمی‌بینم؟ حضرت فرمود: «همانا با همین وصف، فقط از نرجس خواهد بود!» من نزدیک نرجس رفتم و او را وارسی کردم، ولی اثری از حمل (بارداری) در وی ندیدم. لذا رفتم و موضوع را به امام هم اطلاع دادم. حضرت تبسمی کرد و فرمود: «عمه جان! موقع طلوع فجر اثر حملش بر شما آشکار می‌شود، زیرا او هم مانند مادر موسی است که اثر آبستنی در وی مشهود نبود و تا موقع تولد موسی هیچ کس اطلاع نداشت، چرا که فرعون برای دست یافتن به موسی، شکم زنان باردار را می‌شکافت. این هم مانند موسی است (که دشمنان در صدد کشتن او هستند.)» .