#نقل_است_که (قسمت دوازدهم)
😊
#داستان #طنز: تو که مهدی رو کشتی ...
آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد،
و نسبت به عملیاتی که میرفتیم توجیهمان کرد.
همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم
که ناغافل خمپاره ای سوتکشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز!
زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین.
نعره زدم: یا مهدی!
یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید:
«خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
از جا جستم.
خاک ها را زدم کنار.
آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. 😂😂
@schoolofEconomics