#خاطرات_شهید 🌸🥀
🍀●پیش از
#سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقوی🔪 در جیبش بود.
#خالکوبی داشت. اما بعد از
#سفر کربلا تغییر کرد.🍂
.
🌱●زمانی آمد و
#اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید
#سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی
#مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب 🌙ها خیلی دیر می آمد.
🍁 شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با
#دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها
#فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است
.
🌿● قبل از شروع
#عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام
#سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم
#مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبیات
#مشخصه.
🍃چند بار گفتم
#بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این
#آخرین شوخی مجید بود..
فردای همان روز مجید به
#وسیله موشک کورنت به
#شهادت🕊 رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد...😔
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh