⚜دختر، پدری
🚩همه جای وجودش
#کبود بود اما برای پدرش دم نزد چون سر پدرش را که دید....
#زهرای قافلهِ حسین، همین
#سه_ساله است همه تنش کبود بود اما چون لب و دهن پدرش چاک، چاک بود نفس نکشید تا حرف بزند.
🏴سر پدرش را که دید
#فهمید بابا کجا مهمانی بوده و وقتی این سر بابا باشد وای که چه بر سر بدنش آمده است
دق مرگ شد اما نه از زجری که کشید، از این
#مصیبت که سفری که پدرش رفته بود مقصدش با خودش یکی بود.
🚩دست های
#کوچکش را داخل تشت کرد و سر را به دامن گرفت شاید اگر
#مولای ما در
#گودال کسی را نداشت که سرش را به دامن بگیرد اینجا
#خدا خواست دخترش سرش را به دامن بگیرد،
🏴شاید
#حسین در همین
#خرابه جان داده باشد، شاید موقعی جان داده باشد که دخترش با دست های کوچکشاش غبار و خاکستر از روی صورتش بر میداشت و سرش را در آغوش کشید.
شاید...
نوشتن
#دل 💗صاف میخواهد اما حال، دل
#خون است...💔
🍁به مناسبت
#شهادت_حضرت_رقیه
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh