#خاطرات_شهدا 🌷
♨️زغال ها
#گل🌸 انداختہ بود ؛
جوجہ 🐥ها توی آبلیمو🍋 و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود .
تا آمدم
#سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروڪله اش پیدا شد ؛من زودتر نماز خوانده بودم ڪه
#نهار رو روبہ راه ڪنم .
♨️ پرسید : داری
#چیڪار میڪنی ⁉️
گفتم : میبینی ڪه می
#خواهم برای نهار جوجہ بزنیم ! گفت : با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ
#بچہ دلش 💗خواست چی ؟اگه یہ زن حاملہ هوس ڪرد چی ؟!😒
♨️مجبورمان ڪرد با
#دل گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .یڪ
#پارڪ جنگلی🌳 پیدا ڪردیم ، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای
#استراحت .
♨️ڪسب
#تڪلیف ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد
#تأییده ؟)
با اجازه اش همان جا
#تراق ڪردیم دور از چشم بقیہ .امیر حسین مهرابی ، دوستِ ...
#شهید_حرم_محسن_حججی 🌷
📗برشی از ڪتاب سربلند
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh