📚
#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️
#افتاب_در_حجاب
0⃣6⃣
#قسمت_شصت
💢به زحمت از مرکب فرود مى آیى و
#سرکنیز را به
#دامن مى گیرى . کنیز انگار سالهاست که مرده است....
مصیبتى
#تازه براى کاروانى که قوت دائمى اش مصیبت شده است.
صداى فریاد و شیون ، توجهت را جلب مى کند....
#زنى را مى بینى ، با سر و پاى برهنه که افتان و خیزان پیش مى آید،... مى افتد، برمى خیزد، شیون مى کند، چنگ بر صورت مى زند و خاك بر سر مى پاشد.نزدیکتر که مى آید، مى بینى
#حمیده است.... خبر، او را از جا
#کنده است و با
#سر_وپاى_برهنه به اینجا کشانده است.
🖤سر کنیز را زمین مى گذارى و به استقبال او مى شتابى تا مگر سر و رویش را
#بپوشانى....
#پسر که خود،
#بى_تاب و
#وحشتزده است با تکه پارچه هایى در دست به دنبال او مى دود.... براى اینکه
#زن را در
#بغل بگیرى و
#تسلا دهى ،
#آغوشى_مى_گشایى،...
اما زن پیش از آنکه آغوش تو را درك کند
#صیحه اى مى کشد و بر
#روى_پاهایت مى افتد.... مى نشینى و سر و شانه هایش را بلند مى کنى ،
#یال_چادرت را برسرش مى افکنى و
#گرم در
#آغوشش مى گیرى....
💢و به
#روشنى درمى یابى که هم الان
#روح از بدنش مفارقت کرده است،...
اگر چه از
#خراشهاى صورتش خون تازه مى چکد... و اگر چه
#پوست و
#گوشت صورتش در زیر ناخنهاى خون آلودش رخ مى نماید... و اگر چه
#چشمهاى اشکبارش به تو خیره مانده است.
سعد
#گریان و
#ضجه_زنان پیش پایت زانو مى زند و نمى داند که بر
#مصیبت شما گریه کند یا
#ازدست_دادن_مادر.
#ماموران ، حتى مجال
#گریستن بر سر
#جنازه را به تو نمى دهند.
🖤
#باخشونت، کاروان را راه مى اندازند و به سمت دروازه، پیش مى برند....
#پیش از ورود به شام ، صداى ،
#دف و
#تنبور و
#طبل و
#دهل ، به
#استقبال کاروانآیدشهریکپارچه_شادى_ومستى_است .
#مغنیان و
#مطربان در کوچه و خیابان به
#رقص و
#پایکوبى مشغولند....
👈
#حجاب_برداشته_شده_است....👉
💢دختران و زنان ،
#بى_پوشش در
#ملاءعام مى چرخند....
پارچه هاى
#زرنگار و
#پرده هاى دیبا، همه دیوارهاى شهررا پر کرده است....
هر که با هر چه توانسته ، کوچه و محله و خیابان را
#آذین بسته است.
جا به جا شدن
#پرچم_شادى افراشته اند... و قدم به قدم ،
#نقل بر سر مردم مى پاشند.همه این
#افتخارات به خاطر
#پیروزى یک لشگر چندین هزار نفرى بر یک سپاه کوچک صد و چند نفرى است⁉️ ...
🖤همه این ساز و دهلها و بوق و کرناها براى اسیر گرفتن یک مرد بیمار و هشتاد زن و کودك داغدیده و رنج کشیده و بى پناه است!؟آرى آنکه در
#کربلا به دست سپاه
#کفر کشته شد،
#برترین مخلوق روى زمین بود... و همه عالم و آدم در ارزش با او برابرى نمى کرد...
و این
#بزرگترین_پیروزى #کفرظاهر و
#شیطان_باطن بود.... ولى مردمى که به پایکوبى و دست افشانى مشغولند که این چیزها را
#نمى_فهمند.
💢آرى، تمام
#کوفه و
#شام و
#حجاز و
#عراق و پهنه گیتى با
#کودك_خردسالى از این کاروان ، برابرى نمى کند...
و
#ارزش این کاروان به معنا بیش از تمام جهان است.اما این عروسکان دست آموز که دنبال
#بهانه اى براى
#غفلت و بى خبرى مى گردند که این حرفها را نمى فهمند.
#شیعه_پاکدلى که قدرى از این حرفها را مى فهمد و از مشاهده این وضع ، حیرت کرده است ، مراقب و هراسناك ، خودش را به تو مى رساند و مى گوید:
🖤_قصه از چه قرار است ؟ شما که از چنان منزلتى برخوردارید، به چنین ذلتى چرا تن داده اید؟ چرا خدا به چنین حال و روزى براى شما رضایت داده است ؟!
تو به او مى گویى : _✨به آسمان🌫 نگاه کن!نگاه مى کند... و تو پرده اى از پرده ها را برایش کنار مى زنى...
در آسمان تا چشم کار مى کند، لشکر و سپاه و عده و عده است...
که همه چشم انتظار یک اشارت صف کشیده اند..... غلغله اى است در آسمان و لشگرى به حجم جهان ، داوطلب یاورى شما خاندان ، گشته اند....
مرد،
#مبهوت این
#جلال و
#شکوه و
#عظمت ، زانو مى زند...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh