شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
‹🌿✨› مۍشودروشنۍ‌چ‌ِـشم‌ِمن‌از‌راه‌برسد...؟ انتظآر‌من‌ازامروز،بہ‌آخ‌َـربرسد...؟ درڪویر؎ڪه‌پر‌از‌سوز‌
💐 🟡 شب نیمه شعبان بود. امام عسکری دعوتش کرده بود تا آن شب مهمان او باشد. وقتی آمد، از امام شنید: «امشب پسرم به دنیا می‌آید». تعجب کرد. هیچ اثری از بارداری در نرجس نبود! تا سحر چشم از نرجس برنداشت. داشت کم‌کم شک می‌کرد. صدای امام از اتاق ديگر بلند شد: «شک نکن عمه، وقتش شده.» نشست کنار نرجس. 🔹سوره‌ی قدر برايش خواند. صدايی همراهی‌اش می‌کرد. کودک، در شکم مادر إنَّا أَنزَلنَاه می‌خواند! به دنيا که آمد، پاک و پاکيزه بود. به سجده رفت. شهادتین را گفت؛ شهادت داد بر امامت همه‌ی ائمه: ✨از علی‌بن‌ابیطالب تا خودش. بعد هم برای فرج خودش اینطور دعا کرد: ✨«خدایا! وعده‌ای را که به من داده‌ای، محقق فرما!...»💞 📚 کمال الدین، ج۲، صفحه۴۲۶