#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#نیایش🦋
🌺 إنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.
فکر می کردم همه چیز را می دانم؛ فکر می کردم آن قدر بزرگ شده ام که همه چیز را بدانم؛ اما تنها پرتوی باریکی از خورشید بر ذهن تاریک من می تابید و افکارم مثل قایق شکسته ای در امواج اقیانوسی ناآرام شناور بود. هرچه می رفتم کم تر می-رسیدم و هرچه می خواستم کم تر به دست می آوردم. من هیچ نمی دانستم که گاهی نرسیدن بهتر از رسیدن است. نمی دانستم گاهی نرسیدن نعمت است، رحمت است. مادربزرگ اما بیش تر از من می دانست، وقتی چشم هایش را با گوشه ی چادرنمازش پاک می کرد و می گفت: «خدایا! هرچه صلاح باشه همون بشه.» دلم می¬خواهد در ساحل چشم های مادربزرگم آرام بگیرم و دست هایش را که هرروز به اقیانوس آرام تو پیوند می زند، ببوسم. دلم می خواهد دعاهایم شبیه دعاهای مادربزرگ باشد و باور کنم که تو می دانی و ما نمی دانیم.
✍️ سوره ی مبارک بقره، آیه ی30.
🆔
@ShamimeOfoq