«هزار صبح روشن» صحنه‌های آشنا چادری که بوی خون گرفته است در حریم امن آسمان وضو گرفته است در هجوم چشم‌های بی‌حیا صحنه‌های آشنا باز هم صدای کودکان دور زخم‌های داغ کشتگان... فرشتگان اشک‌های بی‌صدا صحنه‌های آشنا زبان دریدگان حق زن، دوباره لال و خون چادر عزیز من حلال و یک شهادت بهشتی زلال شهادت خدا شهادت خدا به زندگی به اعتلای زن، به عزت حجاب به غیرت فداییان انقلاب به تا ابد پرندگی به انقلاب ما شب است اشک‌های من گلوله‌های سربی‌اند که می‌کشند سوت مرگ ننگ را برایتان شما که بوی مرگ می‌دهد صدایتان شما که لال، قصه را فقط نگاه می‌کنید و با سکوت و حرف خود به امر ناخدایتان فقط گناه می‌کنید که مرگ بر خدایتان صبور باش زندگی که ما هنوز زنده‌ایم و تا همیشه تا تمام آسمان پرنده‌ایم صبور باش زندگی که زن، زن عفیف راستگو همان زن است همان زنی که چادرش هزار صبح روشن است صبور باش زندگی که روشن است آفتاب ما ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab