☆☆ما چشم به راه پسر فاطمه هستیم☆☆ ما از تبار اشک و از قوم انتظاریم از نسل نخل ‌هایی، پیوسته سربداریم موجیم و باد ما را اینگونه می‌شناسد در اشتیاق ساحل، هرلحظه بی‌قراریم در ما اگر زمستان یک عمر رخنه کرده دل بسته‌ی شکوه و سرسبزی بهاریم باریده چشمهامان پای قرار جمعه با ابرهای بیدل انگار وعده داریم ما را به خاطر آور تاریخ خاک خورده نسلی بجای مانده از عشق یادگاریم