نامِ مادر غصّه و نامِ پدر یک کوه آه...
باز دارد میرسد نوزادِ گریانی ز راه...
با دلی تنگ و خیالی از خمِ گیسوی تو
چشم بر در ماندهام با خود ندارم غیرِ آه...
میلِ جان دادن در این هنگامه دارم حالیا
میکشم افتان و خیزان خویش را تا قتلگاه...
شمع بودن از ازل انگار در تقدیرِ ماست
قطره قطره میچکم پای مزاری اشتباه...
مستماز بس خونِدل خوردم زجامِ غم رفیق
بسکهدر عزلت نشستم سر بهزانو روبهماه...
ماندهام با یک جهان دلتنگی و دلواپسی
ماندهام با بیقراری، شانههایی بی پناه...
روزگاری کوه بودم، تکیه گاهِ امنِ تو
مرحبا با رفتنت میسازی از یک کوه کاه...
کاش از یادت نمیبردی مرا ای سنگ دل
آهِ این آیینه میگیرد تو را یک روز ! آه..!
✍حسن_کریمزاده
📓آه_آیینه
#منتظر✓