#بهار
#عید
#داستانک
💟
برازنده شماست!
مرجان عالیشاهی
☑️ من و رسول داشتیم برای نوروز خرید میکردیم. اولین عید زندگی مشترکمان بود. همان اول بازار، کتوشلوار طوسیرنگی توی ویترین چشمم را گرفت. زیرچشمی رسول را پاییدم که حواسش را داده بود به جوانکی که سعی میکرد به هر شکلی شده دستمال توالتهایش را بفروشد. رسول را متوجه کتوشلوار کردم. گفت «آره خیلی خوشگله تا دیدمش خواستم بهت بگم که بخریمش. ای ناقلا! تو چطوری ذهن منو میخونی؟!»
💑 خندیدم. با خودم فکر کردم روح من و رسول خیلی به هم نزدیک است و میتوانیم بدون ایجاد زحمت برای زبان، خواستههایمان را به هم بگوییم. داخل فروشگاه شدیم و رسول کتوشلوار را خوب وارسی کرد و قیمت گرفت. بیرون رفت و با جوانک دستفروش وارد شد. جوانک را به اتاق پرو راهنمایی کرد. جوان، کتوشلوار پوشیده پهنای فروشگاه را قدم زد و خندید و خوشحال بود. من فقط نگاه میکردم. جوان از من هم تشکر کرد. زبانم چرخید، گفتم: «قابل نداره، برازنده شماست بهبه» و از این حرفها... عید را هم تبریک گفتم و پسر جوان یک بسته دستمال توالت به من هدیه عید داد.
📌 انتخابی از کتاب در روزهای آخر اسفند...، تهران، نشر کتاب فانوس
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane