با لب دمساز خود گر جفتمی
جمله ی ناگفتنی ها گفتمی
نی توخالی ، چون با لب دم ساز جفت گردد نفس دمساز در آن دمیده می شود
و اینچنین نفیر می زند
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
و این همان بازتاب گویش شمس است که گفت .حرف است که حرف را می پوشد . کلمه ی حق نور است و حرف غیر ، تفسیر نیست بلکه خاکی است که روی نور پاشیده می شود . حرف فخر رازی نور را می پوشد .
اندر این بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی راز دار دین بدی
آتش است این بانک نای و نیست باد
این بانک نای آتشی است که می سوزاند نه این که
هر ک این آتش ندارد نیست باد
نمی گوید نباشد کسی که این آتش ندارد بلکه می گوید آتش داشته باش و در نی بدم و گرنه سر انجام دمیدن بدون آتش نابودی است
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
🍀🍀🍀