چون پروانه به
حوالیِ سُرادقاتِ اشعهٔ شمعِ جلال رسید
یکی شعله را به حاجبیِ پروانه فرستادند
چون پروانه حاجب را بدید
دیگرش به خود،پروا نبود
دست در گردن حاجب آورد
تا در نگریست پر و بال وی را نبود
چون آن پر و بال مجازیِ فانی درباخت،
حاجبِ شعله که زبانِ شمع بود،
از زبانهٔ شمع، او را
پر و بال حقیقیِ باقی کرامت کرد
تا در فضایِ هوایِ هویتِ شمع طیرانی کرد
و مرغ دوگانگی را
خون بیگانگی بر آستانِ یگانگی بریخت
و از هستی خویش، در هستیِ شمع گریخت
و هم خوف دوزخ،هم امید بهشت برانداخت
این هفت سپهر، در نوشتیم آخر
وز دوزخ و فردوس گذشتیم آخر
هم شد فدای تو، ماییِ ما
وی دوست، تو ما و ما تو گشتیم آخر
این صفت طایفه ای است که
پیش از مرگِ صورتی
به مرگ حقیقی بمرده اند و
حق تعالی ایشان را پیش از حشر زنده کرد
و معاد و مرجعِ ایشان حضرت خداوندی ساخت.
در این عالم به صورت نشسته اند
و از هشت بهشت به معنی گذشته...
این است " معادِ نفسِ مطمئنه "
و معنیِ اشارت " اِرجعی الی ربّک "
مرصاد العباد
شیخ نجم الدین رازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH