بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی؛
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را ؛
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق؛
آزارِ این رمیده ی سر در کَمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت؛
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغِ خسته جان؛
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام؛
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من ؛
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی آرام و روشنی ؛
من چون کبوتری که پَرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم ؛
با اشکِ شرمِ خویش بریزم به پای تو
#فریدون_مشیری