هر چه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل باشم از آن گر چه تفسير زبان روشنگر است ليك، عشق بی زبان روشن تر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شكافت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی، هم عشق گفت حضرت مولانا عشق را تعريف نشدنی و وصف ناپذير می داند. چنانکه می فرماید: در نگنجد عشق در گفت و شنيد عشق دريايي است قعرش ناپديد و در حكايت اياز می آورد: شرح عشق ار من بگويم بر دوام صد قيامت بگذرد و آن ناتمام اين كه عشق تعريف ناپذير و وصف ناشدنی است تنها سخن مولانا نيست بلكه ديگر بزرگان عرفان نيز بر همين باورند. حضرت عين القضات همدانی می فرماید: " عشق در زير عبارت در نمی آيد تا فارغان عشق از آن نصيبی يابند. "( تمهيدات) يا به قول حضرت احمد غزالی: " نهايت علم ساحل عشق است و شخص تا در ساحل عشق است ممكن است سخنی در باره عشق نصيب وی شود و چون قدم پيش نهد و در درياي عشق غرق شود ، ديگر علمی نمی ماند كه به عشق علم يابد و از آن خبر دهد. "(مجموعه آثار فارسی احمد غزالی) خلاصه اين كه هر چند عشق را از آن جهت می شناسيم كه در زبان وجود دارد، اما وجود آن چنان اسرار آميز و پر از تضاد و تناقض های ذاتی است كه هرگز در قفس زبان اسير نمي شود و به قول مولانا در ديوان شمس، عشق خود راه بيان آدمی را قطع می كند: عجب ای عشق، چه جفتی؟ چه غريبی؟ چه شگفتی؟ چه دهانم بگرفتی، به درون رفت بيانم حال اين موجود شگفت انگيز كه اسير زبان نمی شود چگونه در قيد تحرير در آيد؟ چون قلم در عشق سبحانی رسيد هم قلم بشكست و هم كاغذ دريد شايد بتوان گفت به خاطر ماهيت و ذات تناقض آميز عشق كه هم نيش است و هم نوش ، هم اسارت است و هم آزادی ، هم بندگی است و هم خداوندی، هم درد است و هم درمان و بسيار از اين گونه موارد، سخن درباره ی عشق، به جای بيان عشق بيشتر به كتمان عشق منجر می شود و تمام آن چه در كتابهای ادبی و عرفانی درباره ی عشق آمده است، در واقع ، در باره ی اوصاف و تاثيرات عشق و افعال و احوال عاشقان است، نه در باره ی نفس و ماهيت وصف ناپذير عشق. پس عشق بی زبان روشن تر است و بقول حضرت مولانا در دیوان شمس، شرح آن را هم بايد از خود عشق پرسيد. ✨🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH