سخن یار ، ز اغیار بباید پوشید
قصه ی مست ز هشیار بباید پوشید
خلعتِ عاشقی از عقل ، نهان باید داشت
کآن قبایی ست که ناچار بباید پوشید
ذره چون لافِ هواداری خورشید زند ،
مِهرش از سایه ی دیوار بباید پوشید
ضعفم از چشم تو زآنروی نهان میدارد ،
که رخِ مرده ز بیمار بباید پوشید
تیغ مژگان چه کِشی در نظرِ مردمِ چشم ؟
خنجر از مردم خونخوار بباید پوشید !
چهره ی زرد من و روی خود از طُرّه بپوش
که زر و سیم ز طَرّار بباید پوشید
دیده بنگر که فرو خواند روان ، سر ِّدلم
گرچه دانست که اسرار بباید پوشید
نامه ی دوست ، به دشمن چه نمایی خواجو ؟
سخن یار ، ز اغیار بباید پوشید
#خواجوی_کرمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH