و مولانا «شمس» را گفت : پس زخم‌هامان چه؟ و او پاسخ داد که : نور از محلِ آنها وارد می‌شود و آن‌که رفته چه می‌داند از خیلی چیزها که بر او نگذشته است شبِ هجران و روزِ تنهایی و بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد ؛ اما «امید» هنوز مانده بر دلِ آن‌که مانده و با درد نجوا می‌کند که : «بازآی دلبرا که دلم بی‌قرار توست این جان بر لب آمده در انتظار توست» جان https://eitaa.com/TAMASHAGAH