ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سر زند برقی ز دل بیرون جَهَد آتش به جایی در زند از عهده چون آید برون گر بر زمین آمد سری؟ آن نیمه‌های شب که او با مدعی، ساغر زند کوس نبرد ما مزن اندیشه کن کز خیل ما گر یک دعا تازد برون، بر یک جهان لشکر زند! آتشفشان است این هوا، پیرامُن ما نگذری خصمی به بالِ خود کُند، مرغی که اینجا پَر زند @TAMASHAGAH