عشق هر چند خود را دايم به خود مى ديد، خواست كه در آيينه جمال معشوقى خود مطالعه كند، نظر در آينه عين عاشق كرد،
صورت خودش در نظر آمد، گفت:
أ انت ام انا هذا العين فى العين
حاشاى، حاشاى، من اثبات اثنتين؟
عاشق صورت خود گشت و دبدبه «يحبهم و يحبونه» در جهان انداخت و چون درنگرى،
بر نقش خودست فتنه ی نقاش
كس نيست درين ميان، تو خود باش
ماه آيينه آفتابست،
همچنانكه از ذات خورشيد
در ماه هيچ چيز نيست، كذلك
«ليس فى ذاته من سواه شىء
و لا فى سواء من ذاته شىء».
و چنانكه نور مهر را به ماه نسبت كنند
صورت محبوب را با محب اضافت كنند و الا، هر نقش، كه بر تخته هستى پيداست
آن صورت آن كسي ست كان نقش آراست
درياى كهن چو برزند موجى نو
موجش خوانند و در حقيقت درياست
#لمعات
#لمعه_سوم/فخرالدین_عراقی
@TAMASHAGAH