بعضی شب ها که کارش کمتر بود، می رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقيقه می نشست، از درس ها می پرسيد و بعضی وقت ها با هم چيزی می خوردند. همه شان فکر می کردند بچه ی دکترند. هر چهارصدو پنجاه تايشان. @Taninmoallem