بعد از اینکه منزل فرماندار دزفول شب خوابیدیم صبح همگی راهی سد دز شدیم. وقتی به سد دز رفتیم داخل سد آن قسمت هایی که برق تولید می کرد هیچ کس حق ورود با سلاح را نداشت من سه قبضه اسلحه همراه داشتم دوتای آن را تحویل دادم و یک اسلحه کوچک همراه داشتم؛ آن را ته کفشم جاسازی کرده بودم اما هیچ کس نمی دانست؛ داخل توریبنها که شدیم وزیر از من سوال کرد سلاح ها را تحویل دادی؟ گفتم: بله؛ به من گفت اگر اینجا نفوذی بود خواستن منو بزنن اون وقت چیکار می کنی؟ گفتم: آقای مهندس نگران نباشید اسلحه دارم با تعجب گفت: تو مگر نگفتی اسلحه ها را تحویل دادم!!. گفتم: من سه تا اسلحه دارم دوتا را تحویل دادم یکی همراهم است. گفت: مگر تو را بازرسی نکردند؟ گفتم: بله؛ گفت: پس چطوری با خودت آوردی؟ گفتم: قبلا ته کفشم جاسازی کرده بودم. با تعجب یک خنده معنا داری کرد و دیگر حرفی نزد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398