🥀 دوباره به اسم زهرا روی سنگ قبر خیره شدم اب- ریختم روی سنگ و تمیزش کردم گلای محمدیرو روی سنگ پر پر کردم و گفتم زهرا میگم یادته- روز عقدو وقتی تو اون اتاق با لباس سفید دیدمت نمیدونی چقدر زیبا شده بودی هععی خدا شکرت و بعد تک تک خاطرات از ذهنم گذشت روزی که توی هیئت دیدمش وقتی پرچمارو باهم بردیم بالا روزی که باهم رفتیم شربت بگیریم روز خواستگاری وقتی معیاراشو گفت و من غرق شادی از وجود همچین دختری شدم روزی که رفتم دنبالش برسونمش مدرسه وقتی تازه متوجه شد ما کارخونه داریم وقتی تویه ماشین واسش ترشک خریدم تو روز عروسی وقتی رفتیم قم شبی که بهم گفت میخواد واسه معصومین دعوتانامه بفرسته ♥و چقدر عاشق بود زهرای من وقتی بهم میگفت حاجی و من غرق لذت میشدم وقتی سر بد غذا بودن فاطمه همش جی￾ش رو هوا بود ای کاش بود و همش جیغ میزد ولی فدای بانوی دمشق من همه ایل و تبارم فدای خانم زینب و مادرش بارون نم نم میومد و همه جا عطر بهار بود وقتی به خودم امدم که صورتم از اشک تر شده بود :بشا بغض ناشی از گریه هام گفتم زهرا تو کی انقدر رفتی تو قلبم که نمیفهمم کی گریه میکنم کی میخندم وقتی که بیاد تو ام- اشکامو با استینم پاک کردم دو بار رو سنگ زدم و فاتحه ای خوندم زهرا ؟میدونی ما نمیتونستیم با درد تو کنار بیاییم و فقط لطف خدا شامل حالمون شد که با خوندن وصییتات- تونستیم به حالت عادی برگردیم ببینم تو تو وصیتت واسم،نوشتی میتونم ازدواج کنم؟چقدر خلی دختر که فکر میکنی میتونم بجز تو با زن دیگه ای زندگی کنم وقتی چهرشو تو این حرفم تصور کردم خنده کوچیکی کردم ولی لحظه ای نگذشت که دوباره دلم گرفت اون دونفر که زهرارو زدن حبس ابد گرفتن اونم فقط بخاطر زهرا چون توبیمارستان گفت اون که منومیکشه جاهلیت کرده دروارقع جاهل بوده نزار اعدام بشه شاید اونم برگشت به سمت خدا این بخشش دل هر ادمیو میبرد چه دیرامدی تو زندگیم و چه زود تنهام گذاشتی نمیدونم چطور درد تو قلبمو وصف کنم فقط ازت میخوام از خدا بخوای تو زمان معین و مناسب منم شهید بشم و ...بیام کنارت زهراےشهیِد من پایان🥀