رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ لباسموپوشیدم،چادرموسرم‌کردم‌رفتم‌ پایین مامان‌توآشپزخونه‌بود _سلام مامان:سلام،صبح‌بخیر _مامان‌جان،نرگس‌جون‌وآقارضادارن‌ میان‌دنبالم‌بریم‌واسه‌آزمایش مامان:باشه‌گلم،فقط‌رهاجان،روی‌میزیه‌ کارته‌بابات‌گذاشته‌گفت‌شایدبه‌پول‌نیاز داشته‌باشی _الهی‌قربون‌جفتتون‌بشم،دستش‌دردنکنه،فعلاخدانگهدار مامان:به‌سلامت ازخونه‌بیرون‌رفتم،ماشین‌اقارضادم‌در خونه‌بود،نرگس‌هم‌جلونشسته‌بودسوار ماشین‌شدم _سلام آقارضا:سلام نرگس:سلام‌عروس‌خانم،(برگشت‌به‌سمتم)ببخش‌رهاجون،طبق‌ دستورآقاداداش،تامحرم‌نشدین‌جلونیای خندم‌گرفت آقارضا:عع‌نرگس‌جان نرگس:جان‌دلم،ببخش‌داداشی‌ازهمین‌اولینروزبین‌خواهرشوهروزنداداش‌تفرقه‌ننداز همه‌خندیدیم‌وحرکت‌کردیم‌سمت‌ آزمایشگاه بعدازآزمایش‌دادن،یه‌کم‌رفتیم‌دورزدیم‌ تاجواب‌آماده‌بشه دلشوره‌داشتم،میترسیدم‌جواب‌مثبت‌ نباشه،۱۰۰۰تاصلوات‌نذرکردم،خودم‌ازاینکارم‌خندمگرفته‌بود ولی‌دلم‌نمیخواست‌آقارضاروازدست‌بدم بعدازدوساعت‌برگشتیم‌آزمایشگاه،منو نرگس‌داخل‌ماشین‌منتظرشدیم‌تاآقارضا بره‌جوابوبگیره‌بیاد نرگس:ازقیافه‌ات‌مشخصه‌که‌میترسی‌ بری‌داخل‌جاترشی _دیونه نرگس:ولایه‌لحظه‌توآینه‌خودتونگاه‌کن، چته‌تو!نترس‌بابا،این‌داداشمون‌کمپلت‌مال‌خودته -زشته‌نرگسی ،کی‌میشه‌منم‌بیام‌یه‌روز این‌حالتوببینم