رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_پنجاهوششم
لباسموپوشیدم،چادرموسرمکردمرفتم
پایین
مامانتوآشپزخونهبود
_سلام
مامان:سلام،صبحبخیر
_مامانجان،نرگسجونوآقارضادارن
میاندنبالمبریمواسهآزمایش
مامان:باشهگلم،فقطرهاجان،رویمیزیه
کارتهباباتگذاشتهگفتشایدبهپولنیاز
داشتهباشی
_الهیقربونجفتتونبشم،دستشدردنکنه،فعلاخدانگهدار
مامان:بهسلامت
ازخونهبیرونرفتم،ماشیناقارضادمدر
خونهبود،نرگسهمجلونشستهبودسوار
ماشینشدم
_سلام
آقارضا:سلام
نرگس:سلامعروسخانم،(برگشتبهسمتم)ببخشرهاجون،طبق
دستورآقاداداش،تامحرمنشدینجلونیای
خندمگرفت
آقارضا:ععنرگسجان
نرگس:جاندلم،ببخشداداشیازهمیناولینروزبینخواهرشوهروزنداداشتفرقهننداز
همهخندیدیموحرکتکردیمسمت
آزمایشگاه
بعدازآزمایشدادن،یهکمرفتیمدورزدیم
تاجوابآمادهبشه
دلشورهداشتم،میترسیدمجوابمثبت
نباشه،۱۰۰۰تاصلواتنذرکردم،خودمازاینکارمخندمگرفتهبود
ولیدلمنمیخواستآقارضاروازدستبدم
بعدازدوساعتبرگشتیمآزمایشگاه،منو
نرگسداخلماشینمنتظرشدیمتاآقارضا
برهجوابوبگیرهبیاد
نرگس:ازقیافهاتمشخصهکهمیترسی
بریداخلجاترشی
_دیونه
نرگس:ولایهلحظهتوآینهخودتونگاهکن،
چتهتو!نترسبابا،اینداداشمونکمپلتمالخودته
-زشتهنرگسی ،کیمیشهمنمبیامیهروز
اینحالتوببینم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱