یارالی‌زهرا :)!
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤 #پارت‌دوم و من که جان می‌سپردم به پیام‌ های الهی و آتشِ اشتیاقم زبانه می‌کشید ب
🥀🖤 و کردم ؛ عمار ، آن صحابی وفادار را گسیل کردم: (جان من ! خدیجه ! دوری‌ام از تو ، نه به واسطه‌ی کراهت و عداوت و اندوه است ، خدا تو را دوست دارد و من نیز ؛ خدا هر روز ، بارها و بارها و بارها ، تو را به رخ ملائکه‌ی خویش می کشد ، به تو مباهات می کند و من نیز✨ این دیدار چهل روزه‌ی من با آفریدگار و… ضمناً فراق تو ، هم فرمان اوست . این چهل شبانه‌ روز را تاب بیاور ، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچ‌ کس نگشای ؛ من چهل افطار در خانه‌ی فاطمه بنت اسد می‌گشایم تا وعده‌ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد . پیام که به مادرت خدیجه رسید ، اشک در چشم‌ هایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشم‌ها ماند تا من در شام چهلم ، حلقه از در برداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که: کیست کوبنده‌ی دری که جز محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، شایسته کوفتن آن نیست ؟ ادامه دارد ...