یارالی‌زهرا :)!
#کشتی_پهلو_گرفته🥀🖤 #پارت‌سوم و کردم ؛ عمار ، آن صحابی وفادار را گسیل کردم: (جان من ! خدیجه ! دوری‌
🥀🖤 گفتم: محمدم ... دخترم! شادی و شعفی که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشم‌ هایش درخششی آشکار می‌گرفت . افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود . طرف‌ های غروب جبرئیل ، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست ، آمد و کنارم نشست . سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را ، محبوب _جَلَّ وَ عَلا_ از بهشت برایت هدیه کرده است✨ در پی او میکائیل و اسرافی هم آمدند ؛ _خدا ارج و قربشان را افزون کند_ جبرئیل با ظرفی که از بهشت آورده بود ، آب بر دست‌ هایم می‌ریخت ، میکائیل شستشویشان می‌داد و اسرافیل با حوله‌ی لطیفی که از بهشت همراهش کرده بودند ، آب از دست‌هایم می‌سترد . ببین دخترم! _ جان پدرت به فدایت _ که همه‌ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین می‌یافت ؛ این را هم باز بگویم که تو اولین کسی هستی که به بهشت وارد می‌شوی و بهشت را برای بهشتیان افتتاح می‌کنی❤️‍🩹 این را اکنون که تو اسماء را صدا می‌کنی که بیاید و رخت‌ های مرگ را برایت مهیا کند نمی‌گویم 💔 ادامه دارد ...