🥀 رضا دشتدار می نویسه: شعر مگس🪰 را من در سال ۱۳۷۷ ، بعد از کشتن یک مگس با روزنامه لوله شده روی میز کارم در اورژانس بیمارستان ۲۲ بهمن مسجد سلیمان نوشتم. همان روز در میان خنده و تفریح دوستان در خوابگاه پزشکان ، از آن رونمایی کردم و از پیشنهادات یکی دو تا از دوستان بخصوص وحید استقبال کردم. البته شکل نهایی اش را یکی دو هفته بعد پیدا کرد. سالها بعد دیدم که یک نسخه ناقص و غلط که آشکارا در همان شب شکل گیری نطفه اش به بیرون درز کرده بود ، به ترتیب به نام زنده یاد حسین پناهی و اکبر اکسیر در فضای مجازی میگردد!😏 خودش غنیمتی بود که عده زیادی شعر تو را منسوب کنند به بزرگان نامبرده ، و البته تریبونی هم نداشتم. از اینرو چیزی نگفتم. تا اینکه امروز یکی از دوستان این لینک را داد. دیدم که هر دو بزرگ از کشیدن بار امانت شانه خالی کرده اند که هیچ ، بلکه تریبون مذکور را هم تعارف می کنند.... ضمنا نسخه صحیح آن شعر که اینک به آغوش پدر! بازگشته را هم تقدیم می کنم. با سپاس؛ رضا مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم یا چنان اغذیه ی مشهورش! تا به آن حد گندم؟🙄 خوب کردم که نخست ، پروبالش کندم😌 ای دو صد نور به قبرش بارد مگس بیچاره! من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم...😇 @aah3noghte