مرا جز بی قراری در هوای تو قراری نیست
نگاهم کن ببین اطراف دل غباری نیست
به قدری غرق زیبایی شدی انگار یک دفعه
تصرف کرده دنیا را دلت در انحصاری نیست
اگر مختار باشم میدهم چشم و زبانم را
برای یک دل عاشق همین هم افتخاری نیست
اگر جایی ندارم تا رَوم آنجا بدان عشقم
اسیر قلبتان گشتم کزان راه فراری نیست
کمی بگذار آزادم برایت نغمه میخوانم
که دق کردم عزیز من،قفس جای قناری نیست
گناهم چیست وجدانأ به هر راهی زدم شاید
به رحم آید دلت اما چرا این عشقْ کاری نیست
فراموشت کنم شاید،ولی اما اگر اصلا
ببین طرز کلامم را به جز شک حرف جاری نیست
به وقت عاشقی کردن تویی شعرم تورا خوانم
غزل را چون تو میفهمی که وقت گریه زاری نیست
گذر کردم خطر دیدم به هرجایی قدم بردم
رسیدم بر سر کویت نشانی از تو آری نیست
به هر سختی که شد پیدا شدی نزن حرفی
که جای اینکه گویی دوستم اصلا نداری نیست
چنانت دوست میدارم که دنیا هم ندارد تاب
چقدرش را نمیدانی جهان را بر شماری نیست
#بداهه
#سید_طباطبایی