شده ایا که دلت تنگ شود
دلت در سینه بگیرد
نفست تنگ شود
شده ایا که همه شهر کوچک وبی رنگ شود
همه چیز پژمرده وبی روح شود
شده ایا که دلت تنگ شود
پر بزند
برود شهر به شهر
شده زنجیر کنندت نروی
شده قلبت بتپتد
نتوانی بنویسی چیزی
نتوانی بگویی حرفی
همه قلبت بشود چون شیشه
یک سنگ بیاید بخورد در شیشه
همه ی قلبت پر از خرده شود
تکه تکه همه دلتنگی وغصه شود
شده ایا که بگیری دستی
یا بخندی یا بخندانی چشمی
شده دلتنگ شوی
دلتنگ خا نه ی کودکیت
دلت از غصه بگیرد شاید
بروی کنج اتاقت بنشینی تا صبح
دفتر کودکیت را بگشایی تا صبح
چشم در چشم عکس مادر اندازی
اشک از هر مژه اندازی
شده دلتنگ شوی