بوسیــد ســرم را که بگـــوید نگـــران بود
دنبـال کسی بـود که خــود غــافل از آن بود
دل بـود و گـرفتار وفـایی که به سر نیست
من بـودم و یــاری که دلش با دگـــران بود
هــرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگــرســـوز که از دیـده روان بود
من ســـاکن کــوی توام و از تــو چه دورم !
میســوزم از این عشق که در برزخ جان بود
هرچنـــد بگـــویم که تـــو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود