غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت
که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت
حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو
به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت
نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد
دل از نازک خیالی های خال مست هندویت
زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر
که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت
تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد
قیامت میشود روبندرا برداری از رویت
نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم
جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت
اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید
گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت
#حسین_مرادی