غلط پنداشتی جانا،که می آید به کوی ما؟
مزن دیگر عزیز من هزاران دشنه ی بیجا
ندارم عینکی افسوس ولی پیراهنم زیباست
تمام تار آن عشق و تمام پود آن دیبا
میان شعر خود گفتی ز چالِ گونه و لب ها
غریب افتاد ابرویم نگفتی حُسن آن ها را
خم گیسو و رقص آن تمامش گردن باد است؟
هزاران ناسزا گفتی بر این باد و مکن حاشا
ز رخ برداشتم روبند بیا قدری تماشا کن
حسادت کن به سیمایم بگو بهبه چقدر زیبا
کجا با چشمهای خود جهان را کرده ام جادو
که این اعجاز یوسف بود و تعبیرات با معنا
اگر گویی ز اوصافم دوباره در میان شعر
کنم تهدید با چاقو تو را ای مهربان هر جا