طبع غزل سرخ زبانی نکن
خام نشو تکه پرانی نکن
بادل دیوانه تبانی نکن
روح مرا گنگ و روانی نکن
باهمه کس زمزمه خوانی نکن
عشق کساد است جوانی نکن
عشق اگر ناب و تماشایی است
زشت ترین حالت زیبایی است
عشق کمربسته به رسوایی است
دربه در یک دل دریایی است
کاخ دلش هرچه که رویایی است
بودن با من غلط املایی است
یک نظر افتاد به چشمی سیاه
پلک زدم با دونظر شد گناه
برد دلم پای مرا سمت ماه
پله شد از بخت بدم پرتگاه
اوج گرفتم که رسیدم به چاه
درس گرفتی دل از این اشتباه؟
رفته ای از قافیه ی آمدن
از من افتاده به شعر لجن
از من بی گور من بی کفن
از من درمانده من بی وطن
رفته ای و ساخته شد کارمن
چشم کسی در وسط عکس تار
کرده مرا آینه ی پرغبار
چشم پر از حسرت وحشت سوار
فصل زمستان بدون بهار
سکه ی قاجاری بی اعتبار
شاعر مضمون دلی توندار
در دل من قدرت ابراز نیست
هرچه عجیب است که اعجاز نیست
هر غزل از خواجه ی شیراز نیست
اوج فقط حاصل پرواز نیست
هردهنی لایق آواز نیست
معنی هر مصرع من باز نیست؟
دل ته فنجان تو بد فالی است
طالع تو شوم وبد اقبالی است
این قفس از آینه هم خالی است
خارج از آن رزق تو بی بالی است
رقص قلم هر چه قدر عالی است
قصه ات از غصه و جنجالی است
خسته ام از خنده ی روی نقاب
دیدن موهای به رنگ شراب
گونه ولبهای فرنگی مآب
از هوس داشتن یک حباب
کاش که امشب بشود مستجاب
آرزوی مردن در بین خواب
#حسین_مرادی