با نگاهت باز شعر بی حساب آورده ای نم نمک با گیسوانت عطرِ ناب آورده ای آسمان را دیدم و امشب ندیدم ماه را با سر مویت به روی مه نقاب آورده ای؟ خنده ی مستانه ات پر کرده امشب خانه را سخت مستم کرده ای با خود شراب آورده ای؟ آسمان سینه ام مهتاب را گم کرده است در دل شب با حضورت آفتاب آورده ای با تو من حالی به حالی میشوم دیوانه جان با خودت یک بیدلستان انقلاب، آورده ای