گه خیالت مثل باران میچکد بر پنجره
گاه می لرزد تنم با دیدنِ این منظره!!
باز مجنون میشوم از درد میپیچم بخود
خیره میگردم به عکست با هزاران دلهره
آبشاری بین چشم و گونه هایم دیدنیست
بغض چندین ساله بشکست در مسیرِ حنجره
عقل کج رفتار هم با غم تبانی می کند
کار این دیوانه دل از دستِ غم شد یکسره
نم کشیده در دلم باروت چشمانی که نیست
می چکانم ماشه را بر نعشِ صدها خاطره
یوسف اسماعیلی
@Aydin67R68