غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟! دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم: من و میل این چنینی!!!تو چرا بدون میلی؟! همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام من... تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته! خیلی... تو که پیش من نباشی ،همه دارم و ندارم... قلم است و شعر ِ ناقص ، دو سه واژه ی طُفیلی تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری! تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی ! کُمیلی من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی... برسد به گَرد پایت؟ که قطارِ روی ریلی نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کارم... دگر از غزل عزیزم ،به خدا گذشته! خیلی. لاادری 🍁