. صبا ! رسان خبرم را به او که آنِ من است همان کسی که جدا از من است و جانِ من است بگومنم که به جز او نبسته دل به کسی قدم نهان به دلم که نَفَس زیانِ من است قدم بِسان درختان، خمیده دم نزده جهان بدونِ وجودت همان خزان من است نبوده عاشقِ عاشق کسی که فکرِ توبود ببین قدم زدنم را عیان نهانِ من است چگونه وصفِ فراغت چگونه وصفِ غمت کنم منی که نگاهت به آسمان من است شدم همان گره کور که بر ظهور تو خورد غمت زِ دل نرود چون همین نشانِ من است کجا روم که ببینی همیشه عشقِ مرا مزن تشر به دلم یار، که این امان من است به وقتِ دردو گلایه به وقتِ زخم و بلا شدی عزیز دل ما واین فغان من است غریب مادر زینب غریب ال عبا دلیل این همه غربت فقط زبانِ من است شدم خجل زِ علی و شدم خجل زِ حسین که افتخار من این است علی اذانِ من است... ولی امامِ زمانم غریب و در غیبت به انتظار من است و همین توانِ من است