تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودم... حرف تو که آید به میان ، سخت حسودم… تقصیر تو هم هست که با طرز نگاهت، آرام خزیدی به تن و تارم و پودم... می خواستم از جاذبه ات فاصله گیرم، اما نشد و عشق تو سر زد به وجودم… ای کاش فقط سر زده بود ...آمد و ماند و در گیر خودش کرد ...من و بود و نبودم… تکثیر شدی در همه ی ثانیه هایم در خوابم و در اشکم و در ذکرو سجودم … آنقدر که جز چهره ی تو هیچ ندیدم… آنقدر که جز وصف تو چیزی نسرودم… با حضرت حافظ کمی از عشق تو گفتم… فرمود مراعات کنم حد و حدودم…