خواندي اسمم را ولي بعدا... صدايت سرد شد كم كم از من دل بريدي، دستهايت سرد شد جنگلي انبوه بودي روي خط استوا چرخ چرخيد و تو هم آب و هوايت سرد شد برف روي شانه ي توكا و تيهوها نشست طوطيت يخ زد، دل سبزه قبايت سرد شد من دوام آوردم آن سرماي وحشي را، ولي سينه ام جنگل به جنگل از هوايت سرد شد مثل سيالي مذاب از روي قلبم رد شدي سوختم!... اما گذشت و جاي پايت سرد شد نيست حرفي!... ديگر از دست تو دلخور نيستم! آن دهان عاشق گرم شكايت سرد شد! من سرم را گرم اين دو تا قناري كرده ام تو ضرر كردي كه در اين خانه جايت سرد شد!... افتخاري نيست در اين زنده ماندن... باختي! گيرم ابراهيم من! آتش برايت سرد شد!... ياد من افتاده بودي... كافه چي غرغركنان پول را برداشت: (امشب هم كه چایت سرد شد!) پانته_آصفائی