آمدم شعری بگویم ناگهان باران گرفت نام زیبایت نوشتم دفترم هم جان گرفت من خریدار تو بودم با تمام هستی ام رفتی و از هجر رویَت، چشمه ها جریان گرفت گردش خون در وجودم رو به خشکی می رود معدن پمپاژ خونم از غم هجران گرفت پول و ثروت، مال دنیایی شود فانی عزیز غصه دنیا نخور، گر قلبت از دوران گرفت در قیامت کِی کنم شِکوه به درگاه خدا رفته باشند جمله یاران، دل ز آن یاران گرفت ۱۴۰۰/۱۱/۱۷