آمدم شعری بگویم ناگهان باران گرفت
نام زیبایت نوشتم دفترم هم جان گرفت
من خریدار تو بودم با تمام هستی ام
رفتی و از هجر رویَت، چشمه ها جریان گرفت
گردش خون در وجودم رو به خشکی می رود
معدن پمپاژ خونم از غم هجران گرفت
پول و ثروت، مال دنیایی شود فانی عزیز
غصه دنیا نخور، گر قلبت از دوران گرفت
در قیامت کِی کنم شِکوه به درگاه خدا
رفته باشند جمله یاران، دل ز آن یاران گرفت
#محمدحسن_محمدی
۱۴۰۰/۱۱/۱۷