درب و داغانم و ناکوک ،مرا می فهمد هرکه از عرش زمین خورده و بیچاره شده یا خیالی به سرش بوده و با حادثه ای کاخ رویاش فرو ریخته آواره شده بد بهم ریخته احوال دلم چون مردی که نظر خورده ی چشمان حسود است ولی هر بلایی که سرش آمده مردم گفتند خوردن چوب خطا بوده و کفاره شده مثل شیخی که شده شهره ی تقوا، به تقی وا شده قفل دلش ،مانده که یکباره چطور!؟ با وجود همه ی ذکر و دعاهای شبش غرق و دلبسته ی یک دختر بدکاره شده مثل آن قطره ی باران که عطش داشته تا به زمین بوسه زند ،غرق شود در دل آن شادمان آمده از بخت بدش در حوضی مهره ی بازی تکراری فواره شده نامه ی عاشق دلسوخته ای هستم که وقت تقدیم گرفتار خجالت شده است آنقدر رفته و در آمده هربار از جیب هر کجا تا به تنش بوده زهم پاره شده گیج و نافرم ترین حالت یک انسانم بعد تفسیر شدن های غلط در جمعی که به لیچار توهم زده ها مهمانِ اشک سردی است که منجر به غزلواره شده @gida13