درب و داغانم و ناکوک ،مرا می فهمد
هرکه از عرش زمین خورده و بیچاره شده
یا خیالی به سرش بوده و با حادثه ای
کاخ رویاش فرو ریخته آواره شده
بد بهم ریخته احوال دلم چون مردی
که نظر خورده ی چشمان حسود است ولی
هر بلایی که سرش آمده مردم گفتند
خوردن چوب خطا بوده و کفاره شده
مثل شیخی که شده شهره ی تقوا، به تقی
وا شده قفل دلش ،مانده که یکباره چطور!؟
با وجود همه ی ذکر و دعاهای شبش
غرق و دلبسته ی یک دختر بدکاره شده
مثل آن قطره ی باران که عطش داشته تا
به زمین بوسه زند ،غرق شود در دل آن
شادمان آمده از بخت بدش در حوضی
مهره ی بازی تکراری فواره شده
نامه ی عاشق دلسوخته ای هستم که
وقت تقدیم گرفتار خجالت شده است
آنقدر رفته و در آمده هربار از جیب
هر کجا تا به تنش بوده زهم پاره شده
گیج و نافرم ترین حالت یک انسانم
بعد تفسیر شدن های غلط در جمعی
که به لیچار توهم زده ها مهمانِ
اشک سردی است که منجر به غزلواره شده
#محمدجواد_منوچهری
@gida13