ای قلب من، بارانی‌ات کردند و رفتند. کنج قفس، زندانی‌ات کردند و رفتند در سایه‌های شب، تورا تنها نوشتند سرشار سرگردانی‌ات، کردند و رفتند احساس پاکت را، همه تکفیر کردند محکومِ بی‌ایمانی‌ات، کردند و رفتند هرشب تورا دعوت، به بزم تازه کردند در بزمشان، قربانی ات کردند و رفتند زخمی که رستم، از شَغاد قصه‌اش خورد مبنای این ویرانی‌ات، کردند و رفتند..