وقتی پدر نبود ،روز پدر غمه
این روز با شکوه ،آوار ماتمه
مادر نشسته باز ،یک گوشه ی اتاق
قامت خمیده تر ،از غصه ی فراق
چن سال میشه که ، بی تاج سر شدیم
روز پدر رسید، دیوونه تر شدیم
محزون و غصه دار ،چون ابر بی قرار
دل می کشد مرا هربار تا مزار
کامم همیشه تلخ ،دنیای من خراب
یک تکه سنگ و باز ،پاشیدن گلاب
خیرات و شاخه گل ،این هدیه ی منه
این بغض لعنتی ،ای کاش بشکنه ...
#محمدجواد_منوچهری