باید از این پس روی پاهای خودم باشم خلوت‌نشین جمع تنهای خودم باشم من همنشین صادق آیینه‌ها بودم تا شاهد افشاگری‌های خودم باشم وقتی تو را در لحظه‌هایم کم می‌آوردم مجبور بودم غرق رویای خودم باشم دیگر تو هم - حتی تو هم - من را نمی‌فهمی باید خودم - تنها خودم - جای خودم باشم دیروز من طی شد به دل بستن به امروزم امروز باید فکر فردای خودم باشم دنیای آدم‌ها چه دنیای غم‌انگیزی‌ست من نیز باید غرق دنیای خودم باشم از من کسی در شهر ، دیگر "منزوی"تر نیست دیری‌ست می‌خواهم که "نیما"ی خودم باشم ...