گمان نکن که شب تارمان سحر دارد تو روزه ای که برای تنم ضرر دارد طبیب گفته حذر کن... و پیله کرده دلم برای آنچه که دنیای درد سر دارد تو آتشی و من انبارِ غرقِ باروتم... وعشق... بوسه و این ماجرا خطر دارد نه می پری و نه آن چشمهای روشن تو خیال دارد از این قصه دست بردارد... بلای جان شده این لفظِ دوستت دارم... و زجر دیده هر آنکس که دوست تر دارد من عاشقم، و تو هم مبتلای من اما وصال ما به خدا بیشمار شر دارد بیا به خنده تمامش کن و ببر از یاد کسی که عشق تو دیوانه را به سر دارد