گفتے چه شود گر بشود فاصله‌ها ڪم دیدے ڪه شد اما نشد آخر گله‌ها ڪم بین تو و من رغبت دیدار نمانده‌ست هم فاصله‌ها ڪم شده، هم حوصله‌ها ڪم از عشق بپرهیز ڪه صد راهزن اینجاست آیند به این گردنه‌ها قافله‌ها ڪم هرچند ڪه از شهر خودم ڪوچ نڪردم در بی‌وطنے نیستم از چلچله‌ها ڪم از عشق همین بس ڪه معماے شگفتی‌ست اے عقل بگو با من از این مسئله‌ها ڪم