شب هم رسید و موعد دلتنگیِ آدم مثل تمام لحظه ها...یاد تو افتادم اما سکوتم آخرین تفسیر احساس است خاموشم اما از درون مملو ز فریادم گاهی دلم ابری و دیده سخت بارانیست در گریه های مخفیانه سخت استادم رفتی و من ماندم پر از احساس تنهایی ویران تر از موصِل شدم...آشوب بغدادم باید چه میکردم به جز یک بغض پنهانی وقتی تو را با میل خود از دست میدادم ای علت این گریه های هر شب و روزم هرگز نرفتی و نخواهی رفت از یادم