خبر از حالِ دلِ زار نداری؟...داری
سرِ دلجوییِ بیمار نداری...داری؟
از منِ خسته بریدی، گله ای نیست، ولی
با غزلهای خودت کار نداری؟...داری
باورم نیست که پاییز شده اما تو
زیرِ باران، غمِ دیدار نداری...داری
بعدِ تو پنجره ای رو به دلم باز نشد
کار با اینسوی دیوار نداری...داری؟
بیقرار گلِ روی توأم و مدتهاست
تابِ همصحبتی خار نداری...داری؟
به دلِ سوخته گفتم که تو برمی گردی
سرِ دلجوییِ بیمار نداری...داری؟
علیرضا_رنجبر