دل دُردانه ی من در صدفی جا نشود من ِ دل سوخته با هيچ تويی ما نشود عشق را با چه اميدی به من آويخته ای کِشته در مزرعه ی سوخته بر پا نشود در دلم شانه به شانه قفس آويخته اند پيچ در پيچ گره خورده که پَر، وا نشود آنقدَر سنگ دلم... سنگ دلم... سنگ دلم... که دلم سيب دهان خورده ی حوا نشود روزگاری ست پی گم شده ای ميگردم ساليانی ست قسم خورده که پيدا نشود